مجمل شدن صحيحه از حيث اصاله الظهور:
بنابراين با اين دقت و تحقيق اين صحيحه معنی و مدلول احتمالي ديگري هم پيدا مي كند. هر موقع در روايت دو معنی احتمال داده شد، مي شود مجمل. معناي دومي كه اينجا گفتيم احتمالش عقلايي است بنابراين صحيحه مي شود مجمل پس اصاله الظهور كامل نيست و قابل استناد نيست.
2- موثقه اسحاق بن عمار
روايت دوم موثقه علي بن ابراهيم عن ابيه عن محمد بن اسماعيل بن بزيع كه از ثقات و اجلاست عن فضل بن شاذان نيشابوري كه از اصحاب امام رضا و از اجلاء و ثقات است عن صفوان بن يحيي كه از اصحاب اجماع و مشايخ ثلاث است عن اسحاق بن عمار عن محمد الحلبي كه روايت مي شود موثقه به دلیل وجود اسحاق بن عمار. «قَالَ: نَزَلْنَا فِي مَكَانٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقٌ قَذِرٌ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَيْنَ نَزَلْتُمْ فَقُلْتُ نَزَلْنَا فِي دَارِ فُلَانٍ فَقَالَ إِنَّ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقاً قَذِراً فقَالَ لَا بَأْسَ الْأَرْضُ تُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضا» [4]
ترجمه حديث: ما پياده شديم در يك جايي كه كوچه ي بود بين مسجد و آن مكان، وارد شدم بر امام صادق عليه السلام ،فرمود: كجا پياده شدي؟ گفتم در منزل فلاني كه بين ما و بين مسجد كوچه ي است آلوده و راه مي رويم در آن كوچه ،حكمش چيست؟ امام فرمود: كوچه است و آلوده اما قسمتي از آن كوچه زمين خشكي است كه راه مي رويم و در اثر راه رفتن هفت قدم يا ده قدم پس از ازاله ی عين نجس روي زمين خشكي راه رفتن تطهير به عمل مي آيد. بنابراين امام فرمود ارض از مطهرات است و شما كه راه برويد پاك مي شود. مفادش اين است كه مسجد بايد تنجيس نشود و قبل از رفتن به مسجد از آلودگي پاك باشد كه با پاي آلوده و نجس داخل مسجد نبايد رفت و تنجيس مسجد جايز نيست. اين حديث را فقها خيلي مورد توجه قرار نداده اند براي اينكه متنش كامل نبود.
3-صحيحه حلبي از امام صادق (ع)
محمد بن ادريس في آخر السرائر( كه آخر سرائر مثل مشيخه شيخ صدوق است ، بحث رجالي دارد و مستدركات هم به آن مي گويند.) نقلا من نوادر احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي عن مفضل بن عمر عن محمد الحلبي عن ابي عبد الله عليه السلام سند درست است، براي اينكه ابن ادريس كه نقل مي كند از كتاب محمد بن ابي نصر بزنطي، به نقل ايشان از كتاب بزنطي اعتماد مي شود هرچند فاصله زماني در حدي است كه راوي و مروي در يك طبقه نيستند،اما يك قاعده رجالي هست كه اگر راوي از كتابي نقل مي كند و وجود و ثبوت آن كتاب قطعي است، نقل درست است ولو در يك طبقه نباشد، شما الان از اصول كافي نقل مي كنيد كه اين نقل شما از كتاب مورد اعتماد است هرچند طبقه فرق مي كند و كتاب قطعا در دسترس بوده است. بنابراين فقيه حلي ابن ادريس كه از كتاب بزنطي روايت نقل مي كند طبيعتا مورد اعتماد است. نقل مي شود از بزنطي از مفضل بن عمر كه از ثقات و اجلاست و از شيخ حلبي از امام صادق عليه السلام. در سند اساتذه تقريبا توجه ننموده اند و تقريبا مسكوت عنه گذاشته و سند معتبر است. «قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ طَرِيقِي إِلَى الْمَسْجِدِ فِي زُقَاقٍ يُبَالُ فِيهِ فَرُبَّمَا مَرَرْتُ فِيهِ وَ لَيْسَ عَلَيَّ حِذَاءٌ فَيَلْصَقُ بِرِجْلِي مِنْ نَدَاوَتِهِ فَقَالَ أَ لَيْسَ تَمْشِي بَعْدَ ذَلِكَ فِي أَرْضٍ يَابِسَةٍ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَلَا بَأْسَ إِنَّ الْأَرْضَ يُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضا» از اين حديث به طور صريح استفاده مي شود كه امام فرموده است روي زمين خشك راه بروي تطهير به عمل مي آید. تقرير شده به شكل واضح عدم جواز تنجيس و بيان شده است كه تطهير به عمل بيايد جايز است. دلالت روايت كامل است. البته تتمه و ذيلي دارد كه به دلالت ايجاد اختلال مي كند: «قلْتُ فَأَطَأُ عَلَى الرَّوْثِ الرَّطْبِ قَالَ لَا بَأْسَ أَنَا وَ اللَّهِ رُبَّمَا وَطِئْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ أُصَلِّي وَ لَا أَغْسِلُه [5] »ُ. سوال كردم من بعد از آن پايم را مي مالم بر سرگين كه فرمود هيچ اشكالي ندارد من هم با ذكر سوگند اين كار را مي كنم و اشكالي ندارد و نجس نيست سپس نمازمي خوانم و تطهير و شستشو نمي كنم.
مجمل شدن روايت فوق به دلیل عدم ظهور:
از اين ذيل سيد الحكيم و سيد الخویی(رهما) اين استفاده را كرده اند كه اين روايت در جهت مانعيت نجاست در نماز است كه در ذيل «أصلي» آمده است. بنابراين در جهت مطلوب استفاده نمي شود كه دلالت كند بر وجوب ازاله نجاست از مسجد. اگر شما قبول نكنيد كه ظهور ندارد در مانعيت نجاست در نماز، حداقل احتمال هست و احتمال كه وجود داشت، روايت ظهورش كامل نمي شود. بنابراين اين روايت هم دلالتش كامل نيست. اين دو روايت دلالتش كامل نشد و با احتمال خلاف، روايت ظهوري ندارد و وقتي روايت ظهور نداشته باشد، قابل استناد نيست.
4- حديث مشهور بين فريقين
(جنبوا مساجدكم النجاسه)
سيد الحكيم [6] مي فرمايد: كه ممكن است استدلال بشود به حديثي كه جمعي از اصحاب نقل كرده اند كه عبارت است از حديث نبوي: «جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمُ النَّجَاسَةَ». [7] اولا اصل اين حديث در عوالئ اللئالي هست يا در يكي از منابع روايي عامه است منتهی اصحاب ما هم اين حديث را نقل كرده اند كه عبارت نقل اين است: "نقله جماعه من اصحابنا" پس حديث مي شود مشهور بين فريقين. جماعتي از اصحاب ما هم نقل بكنند، هرچند عنوان مشهور هم نبود اما اگر در سند آمده بود كه «نقله جماعه من اصحابنا» مي شود مشهور. در طرق عامه هم كه جزء احاديث معروف است پس مي شود مشهور بين فريقين.
وثوق به سند يا وثوق به صدور
این روایت بر مسلك مشهور خالي از اعتبار نيست. اما بر مبنای سيد الخویی كه ايشان اصاله السندي هستند، سند ندارد و روات نقل نشده و ايشان تصريح مي كند كه ميزان در وثاقت روات است. گفتيم موضوع حجيت وثوق به صدور است از طريق وثاقت يا از طريق شهرت و عمل و غيره باشد. مشهور بين فريقين كه بود وثوق به صدور حاصل مي شود. سند لا بأس به هست. دلالت اين روايت كامل است.
نظر مرحوم خويي (ره)
اشكال مي كنند هم سيد الحكيم و هم سيد الخویی كه اين روايت اولا مرسل است و ثانيا در دلالتش احتمال خلاف دارد و احتمال خلافش اين است كه ممكن است منظور از مساجد ، هفت موضعي كه به سجده بگذاريدباشد و شاهدش هم صيغه ي جمع «جنبوا» است كه شما كل مكلفين اين كار بكنيد. بنابراين در دلالتش اشكال وجود دارد و اين حديث قابل استناد در جهت اثبات مطلوب نيست.
اما ممكن است گفته شود كه اين احتمال، احتمال خلاف ظاهر است. مساجد ظهور دارد در جمع مسجد. «جنبوا» هم خطاب به كل مكلفين و اشكالي هم ندارد و فهم فقهاء هم اين است كه در جهت وجوب ازاله از مسجد باشد. بنابراين اين روايت مي تواند از ادله دال بر وجوب ازاله نجاست از مسجد به شمار بيايد.
5- روايات ج 3 وسائل مربوط به احكام مسجد
سيد الخویی مي فرمايد: وجوب ازاله نجاست از مسجد به وسيله روايات مستفيضه استفاده مي شود. آن روايات مستفيضه ي كه درباره تعمير مساجد يا بناي مساجد در مكان هاي نجس و آلوده آمده است. كتاب وسائل جلد 3 باب 11 از ابواب احكام مساجد روايت شماره 1 و 4 و 5.
مرحوم آقاي خويي 3 خبر واحد در يك موضوع را خبر مستفيض مي دانند.
روايت اول روايت عبيد الله بن حلبي است كه از امام صادق عليه السلام نقل مي كند و روايت سندش درست است. البته شيخ صدوق باسناد خودش از عبيد الله بن حلبي نقل مي كند.
ترجمه عبيد الله بن علي حلبي
اگر صحيح حلبي به كار برده شود حلبي معروف عبيد الله بن علي الحلبي استو عمدتا اسم نمي بريم اما زراره را اسم مي بريم يا محمد بن مسلم را. محمد حلبي هم هست كه آن هم از ثقات است ولي در حد اين حلبي معروف كه از مشايخ كبار است، نيست. اسناد شيخ صدوق به شيخ حلبي درست است. أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَيَصْلُحُ الْمَكَانُ الَّذِي كَانَ حَشّاً اناً أَنْ يُنَظَّفَ وَ يُتَّخَذَ مَسْجِداً فَقَالَ نَعَمْ إِذَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ مَا يُوَارِيهِ فَإِنَّ ذَلِكَ يُنَظِّفُهُ وَ يُطَهِّرُهُ.
توضيح كلمه حش:
حش در لغت بستان است و در اصطلاح بعضي از اقوام عربي اسم شده است براي خانه كه در عراق هم حش مي گويند منتهی ظاهرا آنها حش را با واو مي گويند كه غلط عاميانه است. حش اسم است براي حياط و منزل. همين لغت حش به معناي دوم هم استعمال مي شود: به مكان آلوده و مزبله و جاي نجاست يا به عبارت ديگر استعمال مي شود به كنيف. منظور از حش در اين روايت كنيف است به قرينه تنظيف. آيا درست است جايي كه حش بوده يك زماني، اينكه تنظيف و پاك بشود و مسجد درست بشود؟« قال نعم» اين حديث دلالتش كامل است كه دلالت می کند كه مسجد بايد از نجاست و آلودگي تنظيف و تطهير بشود. تنظيف و تطهير به دو صورت است: يكي آن نجاست ها را بزدايد و با آب تطهير كند و يا اينكه رويش خاك زيادي بريزد كه روي آن را بپوشاند كه موارات به معناي پوشاندن است. اين پوشاندن خاك مكان را پاك مي كند و تطهير مي كند، كه در طهارت آن لايه رويي پاك باشد كافي است و تحت آن لايه اولي و باطن نجاستش اشكال ندارد. اين روايت دلالتش بر مطلب كامل است و همين طور حديث شماره 4 و شماره 5 ابن باب با سندهاي درست و صحيح و موثق و دلالت كامل. در جمله كوتاه مستند ما از نصوص در جهت اثبات وجوب ازاله نجاست از مسجد نصوص باب 11 از ابواب احكام مساجد است سندا و دلالتا كه روايت 1 و 4 و 5 همين بابست.